هنوز یک هفته از سقوط سسنا 172  نگذشته بود که دوباره شنیدیم یک هواپیمای سبک دیگر در رامسر ناپدید شد

'مهدی ولی پور' در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود : این هواپیما در 12 مایلی جنوب رامسر در كوههای البرز سقوط كرد و به نظر می رسد دو سرنشین آن كشته شده اند.

وی گفت : به محض اطلاع از این واقعه ، بالگرد این جمعیت كه مشغول امداد رسانی به سیل زدگان گیلان بود به منطقه مورد نظر این حادثه اعزام شد و در حال حاضر مشغول پیدا كردن لاشه هواپیما و پیكر دو سرنشین آن است.

ولی پور اظهار داشت : ارتباط این هواپیما ساعت 30/11 دقیقه صبح امروز با برج مراقبت فرودگاه شهرستان رامسر قطع شده بود.

گفته می شود این هواپیمای سبك از استان قزوین به سمت رامسر در حركت بود.

متاسفانه کاپیتان دادگر به همراه یکی از بستاگانشان دو سرنشین این هواپیما بودند.

 شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع كند. هواپیما هر لحظه ارتفاع كم می كرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می كند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حركت كرده و هواپیما را درحالی كه هنوز هدایت آن را برعهده داشت به ساختمان هتل می كوبد......................(بقیه د ادامه مطلب)

بقیه عکس ها در ادامه مطلب

 امروز که -مثل هر روز- داشتم خبرها را چک می‌کردم، تیتر سقوط یک هواپیمای آموزشی در قزوین را دیدم و وقتی لیدش را خواندم که دو کشته هم داشته، فهمیدم «ارزش خبری» دارد. بعد دنبال جزئیات بیشتر خبر گشتم و دیدم در گزارش تکمیلی، اسم کشته‌ها را هم نوشته‌اند. داشتم خبر را ادیت می‌کردم برای صفحه‌ی روزنامه، که یک‌دفعه یک‌چیز آشنا به چشمم خورد: «باقر باقری ثالث.»

اسمش آن‌قدر خاص بود که هیچ شانسی برای فراموش کردن نداشت. هم‌کلاسی دوره‌ی راهنمایی در مدرسه‌ی شهید منتظری. ماتم برد. نه که ناراحت یا همچین چیزی شده باشم، نه. هیچ‌وقت با او رفیق خاصی نبودم. اما می‌دانی، مرگ با همه‌ی نزدیکی‌ش، تا خودش را روی هم‌قطارانت نیندازد، جدی نمی‌شود. ما همیشه انتظار داریم که بزرگ‌ترها بمیرند. اصلاً باور اینکه می‌شود یکی مثل خودمان هم بمیرد، برایمان ممکن نیست. ممکن نیست... تا اتفاق بیفتد. بعد هم که اتفاق می‌افتد، فقط بهت است. من پیش‌تر هم این تجربه را داشته‌ام. دفعه‌ی قبل، دو تا از هم‌دوره‌ای‌هام در یک تصادف رانندگی کشته شدند. از مرگ آنها بیش از هرچیز، ناله‌های پدر یکی‌شان را یادم مانده که در ختم پسرش زار می‌زد. ناله‌هایی که با همراهی صدای مجلس‌گرم‌کن، آنقدر سوزناک شد که حتی ما تازه‌جوان‌ها را به گریه انداخت. می‌گویند مرگ ِ جوان، دل‌سوزتر است. آن‌روز من این را باور کردم. اسمش بود «جواد دارابی.»

«باقر باقری ثالث.» روزهایی که در مدرسه مد شده بود از اسم‌هایمان مخفف انگلیسی بسازیم، کلی به‌ش حسودی ‌می‌کردم که مخفف اسمش می‌شود BBS -که شبیه BBC است. البته من هم با حذف «سید»م می‌شدم HHC که چندان بد نبود، ولی به اندازه‌ی BBSکول نبود. حالا BBS در آخرین پرواز دوره‌ی آموزش خلبانی‌اش سقوط کرده و خبرش را شاید BBC هم زیرنویس کرده باشد. اما چه فرقی می‌کند؟ حتماً در یک‌گوشه از شهر پدرش دارد زار می‌زند.

از یک روزنامه نویس

 کاش بود،همین دیروز با هم حرف زدیم،مگه میشه؟نه...... چه قدر نازنین بودی....باور ندارم......مگه قرار نبود هم رو تو این هفته ببینیم/هنوز دارم تلفنشو میگیرم بلکه جواب بده........ولی ......(بقیه در ادامه مطلب)

 طبق آخرن گزارشات و توضیحات چند شاهد حاضر در صحنه در در ساعت 12 ظهر هواپیمای سسنا172 آموزشگاه معراج جهت آخرین چک دانشجو باقر باقری ثالث توسط کاپیتان علی فخراز باند شماره 10 فرودگاه قزوین takeoffمیکنه..

 انالله و انا الیه راجعون

واقعه از دست دادن عزیزان را که سرمایه های ایران بودن را تسلیت عرض می کنم و برای بازماندگان آن عزیزان از خداوندمنان صبر جزیل خواستارم....

هواپیمای آموزشی  سسنا172 ساعت 12:32 دقیقه ظهر امروز پنج شنبه در حوالی جاده شهر صنعتی البرز دچار سانحه شد و سقوط کرد.lمتاسفانه هردو سرنشین  هواپیما در دم جان باختند.......(بقیه در ادامه مطلب)

مراسم تقدیر از کروی پرواز 742

دانلود فیلم حادثه تهران مسکو

 الهي و ربي من لي غيرک؟

انگشت اشارهام را روي خاک ميگذارم و به رؤياي «قريب» و آشنا! و شايد خواب...اما بيدارم
***
زيبا، محسن و حميد، روبهرويم گرد نشستند و همگي انگشت اشاره بر زمين نهاديم. حميد ونگ ميزد و مدام جرزني ميکرد